ویژگیهای عاقلان!
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 146، 4 محرم 1443) به تبیین موضوع ویژگیهای عاقلان میپردازیم. امر به معروف یا هدایت اجباری؟! در جلسۀ امروز قبل از اینکه به ادامۀ بحث شرح حدیث عقل بپردازیم، مطالبی از آیات قرآن کریم در پاسخ این سؤال که «وظیفۀ ما برای هدایت دیگران چیست؟» بیان میکنیم. برای اینکه آیات مورد نظر را اصطلاحاً به نطق بکشیم و پیام آیات را دریابیم، از این آیه شروع میکنیم که خداوند در جواب کسانی که کشته شدن را بهانۀ نرفتن به جنگ قرار داده بودند، میفرماید: "أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَالِ هَٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا" هر جا باشید، مرگ شما را درمییابد؛ هر چند در برجهای محکم باشید! و اگر به آنها (منافقان) حسنه (و پیروزی) برسد، میگویند: «این، از ناحیۀ خداست.» و اگر سیئه (و شکستی) برسد، میگویند: «این، از ناحیۀ توست.» بگو: «همۀ اینها از ناحیۀ خداست.» پس چرا این گروه حاضر نیستند سخنی را درک کنند؟! خداوند بعد از آنکه میفرماید اینها چرا نمیخواهند عمق حقایق را بفهمند، روی سخن را از مردم برگردانده، به رسول خود رو نموده، میفرماید: "مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا" . این یک حقیقت است که آنچه از خیر و حسنه به انسان میرسد از خداست و آنچه بدی به انسان میرسد از نفس خود اوست. در جایی که خداوند به رسول خود که بهترین خلق اوست ، اینگونه خطاب میکند، معلوم است که ما نباید انتظاری غیر از این از خود داشته باشیم. چرا فکر میکنیم که نفس ما مبرا از بدیهاست و کسی حق ندارد بدی را به ما نسبت دهد؟! نفس انسان "فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا" است؛ یعنی هر دو جنبۀ فجور و تقوا را با هم دارد. در ادامۀ آیه میفرماید: «و ما تو را رسول برای مردم فرستادیم؛ و گواهی خدا در این باره، کافی است!» گویا خداوند میخواهد بفرماید تو وسیلهای هستی برای هدایت مردم و خداوند است که شاهد و بینندۀ اصلیِ مردم است، تو خدای آنها نیستی، او خدای همه است و تو آیینۀ او هستی! وقتی خداوند به رسولش اینگونه فرمان میدهد، دیگر دلیلی وجود ندارد که ما خود را در هدایت مردم کارهای بدانیم، به طوری که بخواهیم حتماً آنطور که ما صلاح میدانیم رفتار کنند! در آیۀ بعد میفرماید: "مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّىٰ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا" . کسی که تو را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده، و کسی که از تو روگرداند، تو مسئول روبرگرداندن او نیستی! خدا میخواهد بفرماید من تو را نفرستادم که به اجبار آنها را از نافرمانی بازداری. اینکه میگوییم ما مسئول هدایتِ با زور و اجبار مردم نیستیم به معنای نادیده گرفتن امر به معروف و نهی از منکر نیست، بلکه صحبت اینجاست که امر به معروف و نهی از منکر هم مثل بقیۀ فروعات دین ما، نیاز به مقدماتی دارد. وقتی انسان مقدمات امر به معروف و نهی از منکر را فراهم نکرده چطور میتواند این کار را انجام دهد؟! یکی از مقدمات لازم برای امر به معروف و نهی از منکر، برداشتن رنگ خودبینی و خودخواهی از دل است، که متأسفانه در غالب امر به معروف و نهی از منکرهای ما دیده میشود. لازم است که انسان درد بیدینی و هدایت مردم را داشته باشد، اما آنچه مقدمۀ هدایت دیگران است، هدایت خود است: "كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ" "وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَاللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا" آنها در حضور تو میگویند: «فرمانبرداریم»؛ امّا هنگامی که از نزد تو بیرون میروند، جمعی از آنان بر خلاف گفتههای تو، جلسات سرّی شبانه تشکیل میدهند؛ آنچه را در این جلسات میگویند، خداوند مینویسد. اعتنایی به آنها نکن! (و از نقشههای آنان وحشت نداشته باش!) و بر خدا توکّل کن! کافی است که او یار و مدافع تو باشد. همان طور که آیه میفرماید اگر کسانی که ما اصرار به هدایتشان داریم، در پیش ما هم بر طبق میلمان عمل کنند، وقتی از دید ما دور شوند، کار خودشان را میکنند. به جای این کار باید بر خدا توکل کرد و صرفاً وظیفه را انجام داد. برای مثال میبینیم دخترانی که تا در خانۀ پدر و مادر هستند، طبق خواست آنها زندگی میکنند، ولی همینکه ازدواج میکنند، رفتارهایشان آن میشود که خودشان میپسندند که کاملاً خلاف شیوۀ زندگیشان در گذشته است! نشانههای عقل در ادامۀ این جلسه میپردازیم به بیان ادامۀ حدیث عقل از امام موسیکاظم(علیهالسلام) به هشام. آن حضرت میفرماید: "يَا هِشَامُ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ" امام موسیکاظم(علیهالسلام) از زبان امام علی(علیهالسلام) نقل میفرمایند که خدا عبادت نشده به چیزی بهتر از عقل. حضرت میفرماید هیچ کس برتر از عقل خدا را پرستش نکرده، یعنی عقل از همۀ عبادات بدنی، مثل نماز، روزه، حج، زکات و جهاد برتر است. از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) نقل شده که آن حضرت به امام علی(علیهالسلام) میفرماید یا علی وقتی که میبینی مردم به زیادت اعمالشان به خدا نزدیک میشوند تو با زیادت عقل نزدیک شو. این نشان میدهد که تمام اعمال درمقابل عقل هیچ عرضاندامی ندارند. عقل اگر باشد، عملِ کم هم کفایت میکند. امام موسیکاظم(علیهالسلام) در ادامۀ حدیث میفرماید: "وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتَّى" و عقل انسان کامل نمیشود تا اینکه در او این خصال حاکم باشد: "الْكُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْر مِنْهُ مَأْمُولَانِ" مردم از شرّ و کفر او در امان هستند و به خیر و رشد از سوی او امید دارند. شر دو نوع است؛ شر حقیقی و شر غیر حقیقی. شر حقیقی آن است که ذات انسان را اذیت کند، و آن هلاکت و نابودی نفس است مانند کفر. و شر غیرحقیقی آن است که انسان را به شر حقیقی برساند مانند بیماری. خیر هم دو نوع است؛ خیر حقیقی مانند ایمان و علم و خیر عرضی که انسان را به خیر حقیقی میکشاند؛ مانند زهد و عبادت. "وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكْفُوفٌ" از مالش چیزی اضافه برای خودش نگه نمیدارد. و زیاد حرف نمیزند؛ یعنی به سختی میتوان از او حرف کشید. "وَ نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ" بهرۀ شخصیاش از دنیا به قدری است که بتواند در دنیا زنده بماند. اما گرسنگیاش در علم هرگز سیری ندارد. "الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مَعَ اللَّهِ مِنَ الْعِزِّ مَعَ غَيْرِهِ وَ التَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الشَّرَفِ" در مقابل خدا ذلت برای او محبوبتر از این است که پیش مردم عزت داشته باشد و سر خمکردن جلوی همه برای او عزیزتر از این است که بالاتر از همه باشد. "يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ" کمی زیبایی دیگران را زیاد حساب میکند. و زیادی خیر را در خودش کم میبیند. "وَ يَرَى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمَامُ الْأَمْر" تمام مردم را از خودش بهتر میبیند. و خود را بدترین آنان در نفسش میبیند. چون میداند که نفس انسان، ممکن است و تا در حیات مادی و عناصری است، امکان فجور با او هست. "يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَا يَكْذِبُ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ هَوَاهُ" ای هشام عاقل در کذب وارد نمیشود اگرچه نفع هوای نفسش در آن باشد. "يَا هِشَامُ لَا دِينَ لِمَنْ لَا مُرُوَّةَ لَهُ وَ لَا مُرُوَّةَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِي لَا يَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِهِ خَطَراً أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا" ای هشام کسی که مروت ندارد دین ندارد و کسی که عقل نداشته باشد مروت ندارد . ارزشمندترین مردم کسی است که دنیا را بهای نفس خودش قرار ندهد. زیرا بدنهای ایشان قیمتش کمتر از بهشت نیست، پس آنها را به غیر آن نمیفروشند. "يَا هِشَامُ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع كَانَ يَقُولُ إِنَّ مِنْ عَلَامَةِ الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ يُجِيبُ إِذَا سُئِلَ وَ يَنْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْكَلَامِ وَ يُشِيرُ بِالرَّأْيِ الَّذِي يَكُونُ فِيهِ صَلَاحُ أَهْلِهِ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ مِنْ هَذِهِ الْخِصَالِ الثَّلَاثِ شَيْءٌ فَهُوَ أَحْمَقُ" ای هشام امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمودند: از علامات عاقل این است که سه ویژگی در او باشد؛ 1. وقتی جواب میدهد که از او چیزی بپرسند. 2. ساکت است، وقتی ببیند که دیگران همه به بنبست رسیدند، حرف میزند. 3. زمانی وارد مشاوره میشود و رأی میدهد که یقین داشته باشد صلاح مردم در دین و دنیا با مشاورۀ اوست. کسی که یکی از این سه تا را نداشته باشد، احمق است. "إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ لَا يَجْلِسُ فِي صَدْرِ الْمَجْلِسِ إِلَّا رَجُلٌ فِيهِ هَذِهِ الْخِصَالُ الثَّلَاثُ أَوْ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ شَيْءٌ مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ" امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند: در صدر مجلس نمینشیند مگر کسی که این صفات در او باشد یا یکی از آنها در او باشد. کسی که هیچ یک از این ویژگیها را نداشته باشد و در صدر مجلس بنشیند، احمق است. "وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع إِذَا طَلَبْتُمُ الْحَوَائِجَ فَاطْلُبُوهَا مِنْ أَهْلِهَا قِيلَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنْ أَهْلُهَا قَالَ الَّذِينَ قَصَّ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ ذَكَرَهُمْ فَقَالَ- إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ قَالَ هُمْ أُولُو الْعُقُولِ" حسنبنعلی(علیهالسلام) فرمودند: وقتی حاجتی را طلب میکنید، از اهلش طلب کنید. گفته شد ای فرزند رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) اهلش چه کسانی هستند؟ فرمود کسانی که خدا در قرآن حقیقت ایشان را باز کرده، آنها را یاد کرده و فرموده: "إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ" ؛ اهلش کُملین از عقلا هستند. "وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع مُجَالَسَةُ الصَّالِحِينَ دَاعِيَةٌ إِلَى الصَّلَاحِ وَ آدَابُ الْعُلَمَاءِ زِيَادَةٌ فِي الْعَقْلِ وَ طَاعَةُ وُلَاةِ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزِّ وَ اسْتِثْمَارُ الْمَالِ تَمَامُ الْمُرُوءَةِ وَ إِرْشَادُ الْمُسْتَشِيرِ قَضَاءٌ لِحَقِّ النِّعْمَةِ وَ كَفُّ الْأَذَى مِنْ كَمَالِ الْعَقْلِ وَ فِيهِ رَاحَةُ الْبَدَنِ عَاجِلًا وَ آجِلًا" علیبنالحسین(علیهالسلام) فرمودند: همنشينى صالحان باعث صلاح و پاكى میشود و آداب دانشمندان خرد را میافزايد و فرمانبرى از حكمرانان عادل مايۀ كمال عزّت و اقتدار است. و بهره بردارى از دارايى، كمال انسانيّت و مردانگى است. ارشاد كردن مشورت خواه، اداى حقّ نعمت است و خوددارى از آزار رسانى، نشانۀ كمال عقل و مايۀ آسايش تن در دنيا و آخرت است. "يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَا يُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ وَ لَا يَسْأَلُ مَنْ يَخَافُ مَنْعَهُ وَ لَا يَعِدُ مَا لَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ لَا يَرْجُو مَا يُعَنَّفُ بِرَجَائِهِ وَ لَا يُقْدِمُ عَلَى مَا يَخَافُ فَوْتَهُ بِالْعَجْزِ عَنْهُ" ای هشام عاقل حقیقتی را برای کسی اظهار نمیکند که میترسد تکذیبش کند و از کسی که میترسد چیزی بخواهد به آن ندهد هرگز درخواست نمیکند. و در کاری که قادر نیست انجام دهد حاضر نمیشود. به چیزی که امید بستن به آن مایۀ توبیخ و سرزنش است، امید نمیبندد. قدم در چیزی نمیگذارد که میترسد عاجز باشد که آن را انجام دهد.
نظرات کاربران